گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلد اول
[سوره البقرة ( 2): آیه 233 ]...



ص : 415
وَ الْوالِداتُ یُرْضِ عْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ
إِلاَّ وُسْعَها لا تُ َ ض ارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ
عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
(233)
بعد از آن احکام رضاع را بیان میفرماید:
ص: 416
وَ الْوالِداتُ: و زنان مطلقه و غیر آنها که طفل شیرخوار دارند خواه قبل از طلاق متولد شوند یا بعد از آن، حکم مادر آنست که:
یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ: شیر دهند فرزندان خود را، حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ: دو سال کامل تمام. رضاع مادر دو قسم است: 1- واجب در وقتی است
که طفل ارتضاع نکند مگر از پستان مادر خود، یا دایه یافت نشود، یا پدر عاجز باشد از استیجار. 2- مستحب- در وقتی است که به
رضایت مادر ارضاع نماید فرزند را، در هر دو صورت مدت رضاع دو سال است. لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ: براي کسی که بخواهد
صفحه 241 از 303
تمام گرداند شیر دادن فرزند خود را، یا بر پدران واجب است ارضاع اولاد، چنانچه نفقه و کسوه بر او واجب است باشد و مادر شیر
میدهد به اولاد براي پدر، زیرا اولاد متعلق به پدر و مادر به منزله ظرفی است که اطفال در رحم او به ودیعه گذارده شود، چنانچه
منسوب است به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرماید: و انّما الوالدات اوعیۀ مستودعات و للاحساب اباء حدّ مدت ارضاع دو
سال کامل به مولودي است که شش ماهه متولد شده باشد.
استفاده شده به دلالت اقتضاء که اقل مدت حمل شش ماه « حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً » و از آیه « حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ » تنبیه: از آیه شریفه
باشد، زیرا مجموع حمل و رضاع سی ماه، و بیست و چهار ماه آن مدت رضاع و بقیه که شش ماه است مدت حمل میشود. در
زمان عمر بن خطاب زنی را نزد او آوردند که فرزند ششماهه آورده، عمر حکم رجم کرد. حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:
وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ » اگر کسی به کتاب خدا با تو مخاصمه کند بر تو غالب شود. عمر گفت: چگونه؟ فرمود: به جهت فرمایش الهی
و مدت رضاع .«1» مدت رضاع دو سال و مدت حمل شش ماه، مجموع سی ماه باشد، عمر امر نمود او را رها کردند « ثَلاثُونَ شَ هْراً
سنت دو سال و کمتر از بیست و یک ماه جایز نباشد، زیرا موجب ضرر طفل است.
__________________________________________________
1) بحار الانوار، جلد 104 ، صفحه 66 ، حدیث اوّل. )
ص: 417
وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ: و بر آن کس که این فرزند براي او زائیده شده، یعنی بر پدر واجب است، رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ: روزي
شیردهندگان و لباس آنها به طریق اقتصار و اعتدال، و یا بر قدر وسعت او، و یا به حسب رأي حاکم شرع. لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها:
مکلف نشود هیچ نفسی مگر به آنچه قدرت و توانائی آن را دارد. لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها: باید که صدمه نرساند و اذیت نکند هیچ
مادري به فرزند شیرخواره خود که او را از خود جدا نکند و به پدر دهد. یا باید رنج رسانیده نشود مادر به سبب فرزند. مراد آنست
که با وجود رغبت مادر به شیر دادن، فرزند را از او نگیرند و به دایه دهند. یا او را به رضاع اکراه نکند و اگر قبول نماید، نفقه و
کسوه از او باز نگیرد. وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ: و باید که ضرر نرساند پدر به طفل خود که او را در وقت شیرخوارگی از مادر بازگیرد.
یا باید که ضرر رسانیده نشود پدر بواسطه فرزند، یعنی زیاده از نفقه و کسوه از او طلب نکند.
نکته: اضافه ولد یک مرتبه به پدر، یک مرتبه به مادر، جهت اشفاق ایشان است بر او و تنبیه بر آنکه سزاوار آنست که هر دو مشفق
شوند در استصلاح فرزند و شفقت بر او، و جایز نیست که ضرر رسانند به او، و یا به سبب او متضرر شوند از یکدیگر. و از حضرت
صادق علیه السّلام مروي است که مضاره نکنند مادر را به منع شوهر از مواقعه به جهت ترس حمل و نه پدر را به امتناع او از
«1» . مجامعت به جهت شفقت بر فرزند
و اگر پدر بمیرد، وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ: و بر وارث است مثل آنچه بر پدر بود از نفقه و کسوه و اذیت نکردن، یعنی وارث
مخارج مرضعه را از مال طفل بدهد اگر پدرش مرده باشد. و اگر یکی از پدر و مادر بمیرند، بر آن دیگري واجب است تربیت طفل
و ارضاع و انفاق. فَإِنْ أَرادا فِصالًا:
پس اگر بخواهند پدر و مادر از شیر گرفتن طفل را قبل از تمام شدن دو سال
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 224 ، حدیث شماره 2 و 3 و 6 و 11 )
ص: 418
در صورتی که این اراده حاصل شده باشد، عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ: از رضایت والدین و مشورت آنها با یکدیگر در باب رضاع و
فطام قبل از دو سال، فَلا جُناحَ عَلَیْهِما: پس هیچ بأسی و وبالی نیست بر والدین در این مشورت و اعتبار تراضی والدین جهت
صفحه 242 از 303
مراعات صلاح طفل است و احتراز از اقدام هر یک بر ضرر رسانیدن او به جهت غرضی یا غیر آن. وَ إِنْ أَرَدْتُمْ: و اگر بخواهید اي
پدران یا کسانی که به استرضاع محتاجید، أَنْ تَسْتَرْضِ عُوا أَوْلادَکُمْ: اینکه دایه بگیرید جهت شیر دادن اولاد خود را خواه مادر را
مانعی باشد از رضاع یا نباشد مگر وقتی که بیاجرت یا کمتر از اجرت دایه راضی باشد، در اینصورت، فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ: پس بأسی
نیست بر شما در دایه گرفتن، إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ: چون تسلیم کنید به دایهها آنچه اراده کردهاید که به ایشان دهید. و
اشتراط تسلیم براي جواز استرضاع نیست، بلکه براي رعایت اولی و اصلح است براي طفل. وَ اتَّقُوا اللَّهَ: و بترسید و بیاندیشید خدا را
از مخالفت در ندادن اجر مزدوران و تقصیر در امر اولاد صغار. این مبالغه است بر آنچه مشروع باشد در امر اطفال و مرضعه در
محافظت و مراقبت امور آنها. وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: و بدانید بدرستی که خداي تعالی به آنچه میکنید از ارضاع و فصال
و استرضاع و غیر آن از افعال و اعمال، بینا است. ذکر این کلام به جهت ترغیب است در اطاعت اوامر و تهدید در مخالفت احکام.
(احکام رضاع رجوع به رسائل عملیه است).
تنبیه: بر صاحب ولد لازم است براي رضاع اختیار نماید دایه مؤمنه عفیفه متقیه کریمه را زیرا اخلاق و حالات او در طفل مؤثر واقع
شیر تغییر میدهد طبیعتها را، بلکه اگر خارج از «1» شود و حضرت نبوي صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: الرّضاع یغیّر الطّباع
مذهب باشد، فطرت اولیه را تغییر دهد، اگرچه پدر و مادرش هم مؤمن باشند چنانچه در احوالات یکی
__________________________________________________
1) المواعظ العددّیه، صفحه 3 (از رسول خدا)- قرب الاسناد، صفحه 45 (از امیر المؤمنین). )
ص: 419
از اجله علماء که در ازمنه اخیره به ناحق مصلوب شد، نقل کردند که پسرش در موقع صلب آن مظلوم، مشغول کف زدن و قهقهه
شده به تماشاي پدر نظاره میکرد. پس از کشفیات محقق گردید در عربستان دایهاي که براي او اختیار نمودند ناصبی بوده، که
تأثیر شیر او، قلب ماهیت طفل را نمود، و عاقبت هم خیر ندیده به سزاي خود رسیده مقتول شد.
و نیز تأثیر شیر پلنگ نسبت به نمرود، و شیر سگ ماده نسبت به بخت النصر، آن آثار ظاهر ساخت.
یکی از ظرفاء حکایت کرد که من براي معالجه و دوا چند صباحی شیر الاغ تناول نمودم، این شیر چنان در مزاج من تأثیر کرد که
اگر کسی الاغی در جلو داشت هر وقت هش میگفت من میایستادم. اینست تأثیر شیر.
تتمه: از جمله اسباب تحریم رضاع است، و حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یحرم من الرّضاع ما یحرم من النّسب:
یعنی حرام میشود از جهت رضاع آن کسانی که حرام میشوند از جهت نسب، مثلا مادر و دختر و خواهر که از جهت نسب «1»
حرام هستند اگر یکی از این عناوین حاصل شد از جهت رضاع نیز باعث نشر حرمت میشود. بنابراین در قسمت رضاع بسیار باید
مواظبت نمود، چه بسا نشر حرمت شده باشد و نکاح را فاسد نماید قبلا یا بعدا و شخص ملتفت نباشد.
__________________________________________________
. 1) فروع کافی، کتاب النکاح، باب الرضاع، حدیث 2 و 3 (صفحه 437 جلد پنجم). صفحه 446 حدیث 16 )
[سوره البقرة ( 2): آیه 234 ]... ص : 419
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَۀَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ
( بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ( 234
ص: 420
بعد از آن بیان عده وفات را فرماید:
صفحه 243 از 303
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ: و آن کسانی که بمیرند از شما مؤمنین، وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً: و بگذارند زنان را، باید زنان آنها عده وفات
نگهدارند، یعنی: یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ: انتظار برند بعد از فوت شوهران خود، أَرْبَعَۀَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً: چهار ماه و ده روز. ممکن است
مقتضی این مدت مقدار این باشد که جنین اگر پسر باشد غالبا سه ماهه متحرك گردد، و اگر دختر باشد چهارماهه. پس به اعتبار
اقصی الاجلین با ده روز دیگر جهت استظهار باشد، زیرا ممکن است حرکت او در ابتدا ضعیف و محسوس نگردد. فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ:
پس چون برسند به انتهاي عده خود که چهار ماه و ده روز است، فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ: پس بأسی نیست بر شما اي ورثه و اولیاي ازواج،
فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ: در آنچه میکنند آن زنان به نفسهاي خود که شوهر کردن باشد به طریق شرعی از ایجاب و قبول
و رعایت ارکان و شرایط عقد. مفهوم آیه شریفه دلالت دارد بر آنکه خلاف معروف و مشروع کنند، جلوگیري شود. وَ اللَّهُ بِما
تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ: و خداي تعالی به آنچه میکنید اي مرد و زن داناست به جزئیات آن، و شما را به آن مجازات فرماید (احکام عده
وفات به مسائل عملیه مراجعه شود.)
[سوره البقرة ( 2): آیه 235 ]... ص : 420
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْ تُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَۀِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِ  را إِلاَّ أَنْ
تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
( غَفُورٌ حَلِیمٌ ( 235
ص: 421
چون حق تعالی بیان عده زنان و جواز رجوع شوهران را فرمود، در عقب آن بیان حال و تکلیف غیر ازدواج را فرماید:
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ: و گناهی و بأسی نیست بر شما اي راغبان نکاح، فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ: در آنچه تعریض کنید به آن، یعنی به کنایه خبر
دهید، مِنْ خِطْبَۀِ النِّساءِ: از خواستگاري معتده. و تعریض خطبه را بر این توجه است که به زن معتده گوید: تو از شوهر دور نخواهی
ماند، یا مرا مثل تو زنی میباید و از تصریح به نکاح پرهیز لازم است. أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ: یا بپوشید در نفسهاي خود، یعنی
مخفی دارید در قلوب خود و ذکر آن ننمائید به تصریح یا تعریض. عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ:
میداند خداي تعالی به علم ازلی خود بدرستی که شما زود باشد که یاد کنند آن زنان را و صبر نتوانند کرد بر سکوت به سبب
رغبت به ایشان، و خوف آنکه مبادا دیگري او را خطبه نماید. در این کلام نوعی از توبیخ است یا آنکه حق تعالی میداند که شما
ایشان را به دل یاد خواهید کرد پس به زبان ذکر آنها کنید، وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِ  را: و لکن وعده ندهید ایشان را به عملی که آن
را پنهان میدارید، یعنی مواعده ننمائید به مباشرت. مراد آنکه به کثرت مصاحبت وعده مدهید، یا آنکه وعده مدهید به چیزي که
در شرع قبیح باشد، إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً.
تنبیه: آیه شریفه دال است بر حرمت تصریح خطبه معتده، و جواز تعریض آن اگر معتده بر وفات باشد. و در معتده به طلاق بائن
خلاف است. حکم تمام فروض مراجعه به رسائل عملیه باید شود.
وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ: و قصد مکنید عقد زنان معتده را، حَتَّی
ص: 422
یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ
: تا تمام آن مدت عده واجبه.
توضیح: مقدمات فعل چند چیز است: 1- خطور در قلب. 2- هیجان و رغبت. 3- تفکر اقدام بر عمل. 4- همّ و قصد. 5- عزم و قطع
به فعل و آیه شریفه مراد مرتبه پنجم است و چهار دیگر عیبی ندارد.
صفحه 244 از 303
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ: و بدانید بدرستی که خداي تعالی، یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ: میداند آنچه را که در قلوب شما است از عزم به کاري که
در شرع جایز نیست. فَاحْذَرُوهُ: پس حذر کنید از عقاب الهی و نزدیکی منمائید به عزم مذکور که مخالفت فرمان سبحانی است. وَ
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ: و بدانید بدرستی که خداي تعالی بسیار آمرزنده است آن را که بترسد از عقوبت او در ترك عزم
مذکور، بردبار است به او که به عذاب و عقوبت تعجیل نفرماید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 236 ]... ص : 422
لا جُناحَ عَلَیْکُ مْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُ وا لَهُنَّ فَرِی َ ض ۀً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً
( بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی الْمُحْسِنِینَ ( 236
شأن نزول: عادت عرب این بود که طلاق بسیار میدادند و رجوع میکردند، حضرت نهی و فرمود: ما بال اقوام یلعبون بحدود اللّه:
چه میشود جماعتی را که به احکام خدا بازي میکنند، طلاق ندهید زنان خود را مگر از جهت تهمتی و گمان بدي، بدرستی که
خدا دوست نمیدارد زنان و مردان که مکرر زن و شوهري را نو کنند، بتحقیق دشمنترین حلالها نزد خدا طلاق دادن است.
اصحاب چون این را شنیدند گمان کردند به هر
ص: 423
لا جُناحَ عَلَیْکُمْ: بأسی و گناهی نیست بر شما، إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ: «1» : طلاقی ایشان را جرمی و گناهی خواهد بود آیه شریفه نازل شد
اگر طلاق دهید زنان را، ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ: مادامی که مجامعت نکرده باشید ایشان را، أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَۀً: یا فرض و تقدیر نکرده
باشد، یعنی نام نبردهاید در صیغه نکاح براي ایشان مهري که مفروض و مقرر است. مراد تسمیه مهر است در حین عقد. اصح آنست
که کلمه (او) به معنی (الا) میباشد، یعنی حرجی بر شما نیست اگر طلاق دهید زنان غیر مدخوله را سواي متعه لازم نیست مگر
وقتی که مفروضه باشد که در این صورت نصف مهر لازم است بر شما. وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ: و بهره دهید زنان غیر مدخوله
را که مفوضه باشد از مال خود آن مقدار که بهره ببرند، و این بهره دادن واجب است بقدر حال، طلاق دهند بر شخص غنی به
اندازه ثروت او. وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ: و بر مرد فقیر به مقدار تمکن او.
مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ: متعه و بهره که در شرع مستحسن و نیکو باشد. حَ  قا عَلَی الْمُحْسِنِینَ: واجب فرموده بهرهدادن را بر نیکوکاران، یا
نیکوکنندگان به نفوس خود به جهت مسارعت به امتثال، یا احسان نمایندگان به مطلقات به بهره دادن و تسمیه ایشان به محسنین
جهت مشارفه است تا موجب ترغیب و تحریص ایشان شود در احسان.
روایت شده مردي از انصار زنی خواست و در متن عقد نام مهر نبرد و قبل از دخول طلاق داد، آیه شریفه نازل شد، حضرت فرمود:
خود باشد. «2» بهرهاي بده او را اگرچه به قلنسوه
«3» . ابن بابویه رضوان الله علیه روایت نموده که: غنی بهره دهد به خانه یا خادم، و متوسط به جامه و فقیر به درهمی یا انگشتري
__________________________________________________
[...] . 1) منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 37 )
2) قلنسوه: نوعی کلاه دراز. )
. 3) من لا یحضره الفقیه، جلد سوّم، صفحه 327 ، حدیث 4 )
ص: 424
و نیز از صادقین علیهما السلام مروي است که بر غنی واجب است دابه یا جامه عالی، یا ده دینار طلا، و بر متوسط پنج دینار یا لباس
«1» . متوسط و بر فقیر دیناري یا انگشتري
صفحه 245 از 303
بعد از آن حکم دیگر طلاق را بیان فرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 237 ]... ص : 424
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْ تُمْ لَهُنَّ فَرِی َ ض ۀً فَنِصْفُ ما فَرَضْ تُمْ إِلاَّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ
( تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 237
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ: و اگر طلاق دهید زنان را، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ:
پیش از دخول، وَ قَدْ فَرَضْ تُمْ لَهُنَّ فَرِیضَۀً: و حال آنکه مقرر کرده باشید براي آنها مهري، فَنِصْفُ ما فَرَضْ تُمْ: پس بر شما است اداي
نصف مهر.
قبل از نزول این آیه هر که زنی را قبل از دخول طلاق دادي، از مهر المسمی چیزي بر او نبود، بلکه بهره باید بدهد، چنانچه در
پس به این آیه حکم قبل منسوخ و نصف مهر لازم گشت. « فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ » سوره احزاب است
إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ: مگر آنکه زنان مطلقه که اهلیت عفو داشته باشند از بلوغ و رشد و عقل، عفو نمائید مجموع صداق را و ذمه زوج را از
آن بري سازند. أَوْ یَعْفُوَا الَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ: یا عفوکنندگان آن کسی که بدست او است نکاح زوجه. مراد ولی زوجه که پدر
یا جد او باشد از طرف
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 40 )
ص: 425
پدر هرگاه زوجه صغیره باشد، یعنی ولی صغیره جمیع صداق را ابراء نماید با غبطه صغیره. وَ أَنْ تَعْفُوا: و اینکه عفو کنید اي اولیاي
عقد با ملاحظه غبطه. أَقْرَبُ لِلتَّقْوي نزدیکتر است مر پرهیزکاري را از تعدي و یافتن ثواب و فوز به فلاح. وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ: و
فراموش مکنید تفضل را در میان خودتان، یعنی اولیاي زن اندیشه کنند که زوج از عقد زوجه خود محروم و مأیوس شده، پس به
این جهت هیچ مهر از او نگیرند به شرط غبطه.
إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِ یرٌ: بدرستی که خداي تعالی به آنچه میکنید از تفضل بینا میباشد و احسان و فضل شما را ضایع نسازد و
ثواب آن را عطا فرماید. (احکام این طلاق و اقسام عفو و اقسام ولایت مراجعه به کتب فقهیه است).
[سوره البقرة ( 2): آیه 238 ]... ص : 425
( حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ ( 238
چون حق تعالی تحریض بندگان فرمود بر اطاعت احکام شرعیه، در عقب آن اعظم طاعات را که نماز باشد تخصیص به ذکر و
محافظت میفرماید:
حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ: محافظت نمائید بر نمازهاي واجبه به مواقیت و حدود و حقوق آن به تمام جهات، وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی و
محافظت نماز وسطی خصوصا که متوسط است میان نماز پنجگانه یا مزیت و فضل دارد نسبت به آنها.
تبصره: مفسرین را در صلاة وسطی اقوالی است:
-1 اقوي و اصح مروي در احادیث خاصه مانند صحیحه معانی الاخبار از ابی بصیر، و روایت عیاشی از عبد اللّه سنان و محمد بن
مسلم از حضرت صادق علیه السلام، و صحیحه زراره از حضرت باقر علیه السلام در کتاب کافی و من لا یحضره الفقیه روایت شده
که مراد از صلاة الوسطی نماز ظهر
صفحه 246 از 303
ص: 426
علیه «2» و تسمیه آن به نماز وسطی به جهت آنکه اوسط نمازهاي روزانه است به روایت مأثوره از حضرت امیر المؤمنین «1» . است
السلام. یا به سبب آنکه وسط روز واقع شده در وقت زوال شمس که اشق اوقات است براي نماز پس افضل باشد. زید بن ثابت
روایت نموده که مردمان به جهت حرارت به نماز ظهر حاضر نمیشدند، حضرت در غضب شده قصد کردند هر که به نماز ظهر
یا به سبب آنکه وقوع آن در ساعتی است «3» ، حاضر نشود خانه او را بسوزانند. پس متحمل مشقت شده به نماز ظهر حاضر شدند
که درهاي آسمان باز و وقت استجابت دعا، چنانچه روایت شده از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هرگاه زوال شمس
شود درهاي آسمان و درهاي بهشت باز شود و اجابت شود دعا، پس خوشا به حال کسی که در آن موقع عمل صالح از او مرتفع
«4» . شود
-2 نزد جمعی از صحابه مراد نماز عصر است، زیرا میان دو نماز شب و دو نماز روز واقع شده یا به جهت فرمایش نبوي صلّی اللّه
«5» . علیه و آله و سلّم فرمود هر که فوت شود از او نماز عصر، گویا اهل و مال او هلاکت یافته است
-3 مراد نماز مغرب است چه عدد آن متوسط است میان دو رکعتی و چهار رکعتی.
-4 مراد نماز عشاء است که میان دو نماز جهریه واقع شده.
-5 مراد نماز صبح است به جهت توسط آن میان دو نماز روز و دو نماز شب.
6 -
د
ا
ر
م
ز
ا
م
ن
ه
ع
م
ج
ت
س
ا
.
و
ت
م
ک
ح
ر
د
ي
ا
ف
خ
ا
ن
آ
ي
ا
رب ت
س
ن
آ
ه
ک
ه
ب
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 230 ، حدیث اوّل و دوّم و چهارم. )
. 2) و ( 3) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 343 و 342 )
4) بحار الانوار، جلد 82 ، صفحه 350 (حدیثی از امام صادق با مضمونی مشابه حدیث مذکور در متن، آمده است.) )
. 5) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 343 )
ص: 427
تمام نمازهاي یومیه مواظبت کنند.
وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ: و بپاي دارید و قیام نمائید براي خدا و محض اخلاص در حالی که فرمانبردار باشید اوامر مقدس الهی را.
تنبیه: آیه شریفه تحریص و ترغیب است به حفظ اوقات نماز و مراعات حدود آن و تأکیدات بسیار در آن وارد شده از جمله در
اسرار الصّلوة از حضرت باقر علیه السلام مروي است که فرمود:
اوّل ما یحاسب به العبد ال ّ ص لوة فان قبلت قبل ما سواها انّ ال ّ ص لوة اذا ارتفعت فی وقتها رجعت الی صاحبها و هی بیصاء مشرقۀ تقول
«1» . حفظتنی حفظک اللّه و اذا ارتفعت فی غیر وقتها بغیر حدودها رجعت الی صاحبها و هی سوداء مظلمۀ تقول ضیّعتنی ضیّعک اللّه
اول چیزي که محاسبه شود به آن بنده، نماز است. پس اگر قبول شود، قبول گردد اعمال دیگر. بدرستی که نماز هرگاه مرتفع شود
در وقتش، برمیگردد بسوي صاحبش در حالی که سفید و نورانی گوید: محافظت نمودي مرا خدا تو را محافظت کند. و هرگاه
مرتفع شود در غیر وقت به غیر حدود آن، برمیگردد بسوي صاحبش در حالی که سیاه و تاریک گوید:
ضایع ساختی مرا خدا تو را ضایع کند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 239 ]... ص : 427
( فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ( 239
صفحه 247 از 303
فَإِنْ خِفْتُمْ: پس اگر بترسید از دشمن یا از درنده موذي، فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً: پس نماز گذارید در حالتی که پیاده یا سواره هستید و بر
قدر امکان ملاحظه شرایط و افعال آن را نمائید، و اگر رکوع و سجود ممکن
__________________________________________________
. 1) جامع احادیث الشیعه، جلد 4، باب 4، صفحه 56 ، حدیث 38 )
ص: 428
نباشد، به عوض هر رکعتی تسبیحات اربع بگوئید با نیت و تکبیرة الاحرام و تشهد و سلام، و در این آیه دلیل است بر جواز صلاة در
حال خوف پیاده و سواره و در حال مسایفه به هر نوعی که واقع شود چه رو بقبله باشد یا نباشد چنانچه مروي است که حضرت
«1» . پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در روز احزاب و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در لیلۀ الهریر نماز را به ایماء بجا آوردند
(احکام نماز خوف راجع به رسائل عملیه است).
فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ: پس چون ایمن شدید و ترس شما زایل شد، پس نماز گذارید با شرایط و آداب مانند کسی که مأمون باشد.
یا مراد ذکر شکر است، یعنی چون ایمن شدید شکر الهی بجاي آرید بر نعمت امنیت که شما را عطا فرموده. کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ
تَکُونُوا تَعْلَمُونَ: همچنانکه تعلیم فرمود شما را آنچه را که نمیتوانستید دریابید آن را و بفهمید به خودي خود از آداب نماز و
کیفیت آن در حال امنیت و ترس، لکن به اتفاق اکثر، مراد به ذکر در این آیه نماز میباشد، زیرا بیان راجع به نماز باشد.
در منهج- آیه شریفه در غزوه ذات الرقاع نازل شد، حضرت امر فرمود جماعتی در جلو بایستند براي محافظت، و دسته دیگر به آن
حضرت اقتدا نموده، رکعت اول را با جماعت و رکعت دوم را فرادي خواندند. و حضرت به رکعت دوم قیام و صبر نمود تا مصلین
نماز خود را تمام و بجاي دسته اول رفته و آنها به رکعت دوم حضرت اقتداء و بقیه را خود بجا آوردند.
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 344 )
[سوره البقرة ( 2): آیه 240 ]... ص : 428
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِ یَّۀً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی
( أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 240
ص: 429
شأن نزول: رسم اعراب این بود که زنان شوهر مرده یک سال عده میداشتند و جامه کهنه پوشیده تجمل و تزین را ترك میکردند
و از اولیاي شوهر نفقه میگرفتند، چون حضرت هجرت نمودند، حکم بن حارث نیز هجرت کرد و وفات نمود، حضرت ترکه او را
به والدین و ولد او قسمت و به زنش نصیبی معین نفرمود، اما حکم یک سال را مقرر نمود آیه شریفه نازل شد:
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ: و آن کسانی که وفات کنند از شما، وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً: و میگذارند زنان خود را، وَصِیَّۀً لِأَزْواجِهِمْ:
فرض گردانید خدا بر آنها که قبل از احتضار وصیت کنند براي زنان خود، مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ: بهرهدادن به نفقه و کسوه و مسکن از
ترکه خود تا یک سال، غَیْرَ إِخْراجٍ: در حالی که وصیت کنند به بیرون نکردن زنان را از مساکن مقرره خود.
این حکم در اول اسلام بود، بعد منسوخ شد به عده چهار ماه و ده روز، اگرچه متقدم است در تلاوت، اما متأخر است از آیه
مذکوره و وجوب نفقه آنها منسوخ شد به ارث. فَإِنْ خَرَجْنَ: پس اگر زنان بیرون روند به طوع از منزل شوهران قبل از یک سال یا
بعد از آن، فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ: پس بأسی و گناهی نیست بر شما اولیاي شوهر یا حکام شرع، فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ: در آنچه بجا
آورند در نفسهاي خود از زینت و طلب شوهر، مِنْ مَعْرُوفٍ: از آنچه بر وفق شرع باشد، یعنی زینت و طلب شوهر بعد از انقضاي
صفحه 248 از 303
مدت عده باشد، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: و خداي تعالی غالب است و انتقام کشد از هر که مخالفت حکم او نماید حکیم است، یعنی بر
وفق مصلحت و حکمت فرماید در تکالیف بندگان.
ص: 430
[سوره البقرة ( 2): آیه 241 ]... ص : 430
( وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ ( 241
شأن نزول: در منهج- مروي است چون حق تعالی امر بهره دادن به زنان را نازل فرمود، بعضی به گمان اینکه تبرع باشد نه واجب،
وَ لِلْمُطَلَّقاتِ: و براي زنان مطلقه مدخوله است، مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ: «1» : ترك آن میکردند. به جهت تأکید آیه شریفه نازل شد
متاعی که بهرهور شوند از شما به طریق نیکو و توسط در افراط و تفریط با ملاحظه احوال شوهر در غنا و فقر و توسط. حَ  قا عَلَی
الْمُتَّقِینَ: این بهره دادن شما به زنان حق و ثابت است از جانب خدا پرهیزکاران از شرك که همه مسلمانانند. یا مراد مؤمنانی هستند
که اجتناب میکنند به جهت ترس عقاب. نزد بعضی مراد به متاع نفقه عده رجعیه باشد، پس تکرار نباشد.
بعد از آیه مذکور نازل شده. و اگر « فَنِصْفُ ما فَرَضْ تُمْ » لکن نزد امامیه این آیه منسوخ است به نصف مهر، هرگاه ثابت شود که آیه
عکس باشد، ناسخ این آیه خواهد بود، زیرا نزد ما بهره دادن به زن واجب نیست مگر براي مطلقه مدخوله را مهر المثل، و اگر غیر
مدخوله و مفروضۀ المهر باشد، نصف مهر، و اگر مفروضۀ المهر مدخوله باشد، تمام مهر ثابت و هیچ کدام را متاع نیست، پس آیه
مخصص باشد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 242 ]... ص : 430
( کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( 242
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ: چنانچه بیان فرمود خدا احکام طلاق و متعه
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 49 )
ص: 431
را براي شما، همچنین روشن و ظاهر سازد براي شما، آیاتِهِ: دلائل و احکام خود را که در معاش و معاد محتاج هستید به آن. لَعَلَّکُمْ
تَعْقِلُونَ:
براي اینکه شما تعقل کنید و عقول خود را در قبول آن وادار نمائید و اطاعت فرامین الهی را نمائید.
تبصره: عقل عبارت است از ناطقه قدسیه و مدرکه کلیه که ذات یگانه سبحانی در وجود انسانی به ودیعه مرحمت فرموده تا موجب
تکمیل سعادت او گردد، در صورتی که مغلوب شهوات نفس نگردد، و مطیع عقل مسموع وحی و پیغمبر شود که آنچه خدا امر
فرموده اطاعت نماید.
فرمود حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: قسّم اللّه العقل ثلثۀ اجزاء فمن کنّ فیه کمل عقله. و من لم یکنّ فیه فلا عقل له
قسمت فرموده خدا عقل را سه جزء: پس هر که در او باشد کامل «1» . حسن المعرفۀ للّه و حسن الطّاعۀ للّه و حسن الصّبر علی امر اللّه
است عقل او، و هر که نبوده باشد در او، پس نیست عقل واقعی براي او: نیکوئی معرفت خداي تعالی، و نیکوئی فرمانبرداري خدا، و
نیکوئی صبر بر امر الهی.
صفحه 249 از 303
[سوره البقرة ( 2): آیه 243 ]... ص : 431
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَ ذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْ لٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ
( أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ( 243
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ: (استفهام تقریري و تعجیبی است) آیا ندانستهاي اي شنونده، یعنی البته دانستهاي و به نظر تعجب نگاه و نظر کن به
سوي
__________________________________________________
1) خصال، صفحه 102 ، حدیث 58 (با اختلاف اندکی در عبارت). )
ص: 432
کسانی که، خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ: بیرون رفتند از شهرهاي خود، وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ: و حال آنکه. هزاران بودند به جهت دوري
جستن از مرگ.
شرح واقعه: در کتاب کافی- از حضرت باقر و صادق علیهما السلام مروي است که این جماعت اهل شهري از شهرهاي شام و هفتاد
هزار خانواده بودند، هر وقت طاعون میان آنها واقع میشد اغنیا خارج میشدند و فقرا باقی و بیشتر از فقرا و کمتر از اغنیا تلف
میشدند. پس رأي آنها بر این شد هرگاه حادثه واقع شد تمام به هیئت اجتماع بیرون روند. اتفاقا طاعون حادث و همگی به جهت
فرار از مرگ مسافرت کردند. رسیدند به شهر خرابهاي که اهل آن هلاك شده بودند. چون نزول به آن شهر و مطمئن گردیدند
«1» . فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا: پس امر فرمود خداي تعالی بمیرید، فورا و بلافاصله همه مردند
در معالم- مروي است که حق تعالی دو ملک فرستاد: یکی از اعلاي شهر و دیگري از اسفل آن، ندا کردند: بمیرید، تماما یکمرتبه
مردند، حتی جمیع چهارپایان آنها. بنابراین اسناد اماته به خدا به جهت تخویف و تهویل است به اعتبار سببیت.
خلاصه مردم از اطراف جمع شدند و از دفن آنها عاجز گشته، بالاخره دیواري اطراف آنها کشیده و دري به آن گذاشتند. حکمت
در اماته آنها یکمرتبه براي آن بود که بدانند فرار از قضاي الهی فایده ندارد. چون مدتی گذشت و همه گوشت و پوست آنها
خاك شد و از آنها جز استخوان باقی نماند، ثُمَّ أَحْیاهُمْ: پس زنده فرمود ایشان را حق تعالی.
بیان: تفصیل آن بر این وجه که حزقیل خلیفه سوم حضرت موسی علیه السلام بر آن مکان گذشت، و آن تودههاي استخوانها را
دید. توقف نموده در آنها تفکر میکرد، خداوند به او وحی فرمود: میخواهی به تو آیتی
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 233 ، حدیث اوّل. )
ص: 433
نمایم که مردهها را چگونه زنده فرمایم؟ عرض کرد: بلی. خطاب شد فلان کلمه بگو، حزقیل آن کلمه را گفت، و عرضه داشت:
الهی، چنانچه اثر هیبت بدیشان نمودي، نظر رحمت به آنها بفرماي. الحال به قدرت ذو الجلال، استخوان از یکدیگر جدا گشته
گوشت و پوست بر آنها ظاهر، همه زنده شده برخاستند و میگفتند: سبحانک اللهم و بحمدك لا اله الا انت.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ: بدرستی که خداي تعالی هر آینه صاحب فضل و بخشایش است بر مردمان، چه این مردگان را زنده
فرمود تا از آن عبرت یابند و متیقن شوند بر حشر اجساد در روز معاد و بصیرت یابند.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ: و لکن بیشتر مردمان شکرگزاري ننمایند و به آیات سبحانی عبرت نیابند و به وظایف بندگی قیام
نکنند.
عیاشی- از حمران بن اعین روایت نموده که از حضرت باقر علیه السلام سؤال نمودم از این آیه شریفه. فرمود: زنده نمود و
صفحه 250 از 303
برگردانید ایشان را به دنیا تا ساکن شدند خانههاي خود را و طعام خوردند و نکاح کردند و مکث نمودند به مقداري که خدا
«1» . خواست، پس از آن مردند به اجلهاي خودشان
تبصره: آیه شریفه اثبات نماید وقوع و صحت رجعت ائمه هدي علیهم السلام و غیر ایشان را، زیرا بالاترین دلیلها براي امکان چیزي
وقوع آنست و نص صریح آیه شریفه است که میرانید خدا این جماعت را و پس از آن زنده فرمود آنان را. و حدیث حضرت باقر
علیه السلام مبین سازد که برگشتند به خانهها و طعام خوردند و نکاح نمودند و به اجلهاي خود مردند.
بنابراین رجعت حق، و اثبات آن ادله سه گانه: قرآن، احادیث ائمه علیهم السلام، اجماع فرقه اثنی عشري. و اگر چنانچه محال بودي،
باید واقع نشدي. و چون آیات و اخبار وقوع آن را اعلام فرماید، شبهه و تردید نخواهد
__________________________________________________
. 1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 233 حدیث شماره 2 )
ص: 434
بود.
در کتاب منتخب البصائر جمیل بن دراج از حضرت صادق علیه السلام سؤال نماید از آیه شریفه إِنَّا لَنَنْصُ رُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی
الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ: خداوند فرماید: بدرستی که ما هر آینه نصرت نمائیم پیغمبران خود را و کسانی که ایمان آوردند
در زندگانی دنیا و روز قیامت. حضرت فرمود: این نصرت به خدا قسم در رجعت است، آیا ندانستهاي بدرستی که انبیاء بسیاري از
«1» . ایشان نصرت نشدند در دنیا و کشته شدند، و ائمه بتحقیق کشته شدند و یاري نشدند، پس آن در رجعت خواهد بود
[سوره البقرة ( 2): آیه 244 ]... ص : 434
( وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 244
وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ: و مقاتله کنید در راه خدا براي ظهور دین اسلام بدون ترس و هراس، زیرا فرار از مرگ و قضاء الهی نتیجه
نخواهد داشت، پس به قوت قلب جهاد نمائید. وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: و بدانید بدرستی که خداي تعالی شنواست اقوال را، دانا
است نیات شما را و بر وفق اعمال از طاعت و معصیت و خیر و شر و ثواب و عقاب جزا خواهد بود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 245 ]... ص : 434
( مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 245
چون حق تعالی ترغیب بندگان فرمود به جهاد که از اعمال بدنیه است،
__________________________________________________
[...] . 1) الایفاظ من الهجعه، صفحه 344 ، حدیث 77 )
ص: 435
در عقب آن تحریص به افعال مالیه و به طریق تلطف نسبت به انفاق در راه خیر خصوصا مساعدت محتاجان میفرماید:
مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ اللَّهَ: کیست آن کس که به خلوص نیت قرض دهد خداي را، قَرْضاً حَسَ ناً: قرض نیکو، یعنی بندگان مؤمن
محتاج درمانده را رعایت نماید به اعطاي مالی به قصد ثواب از خداي تعالی در حالی که موقع طلب قرض بدون تعلل و تأخیر قرض
دهد و ابدا هیچ منظوري نداشته باشد مگر رضاي خدا، یا منت ننهد بر گیرنده یا طالب عوض نباشد، یا آن را به اخلاص و طیب
نفس و از حلال بدهد. نزد بعضی قرض حسن آنست که مجاهده کند با نفس خود و انفاق کند در راه خدا.
صفحه 251 از 303
فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْ عافاً کَثِیرَةً: پس چند برابر فرماید خدا براي او اجر آن را اضعاف بسیاري که از غایت کثرت هیچیک علم به آن
نداشته باشید الّا حق تعالی و احادیث بسیار در قرض وارد شده:
-1 در کتاب وسائل- قال ابو عبد اللّه علیه السلام: ما من مسلم اقرض مسلما قرضا حسنا یرید به وجه اللّه الّا حسب له اجرها کحساب
فرمود حضرت صادق علیه السلام: نیست هیچ مسلمانی که قرض دهد مسلمانی را قرض حسن به جهت «1» . الصّدقۀ حتّی یرجع الیه
رضاي خدا مگر آنکه حساب شود براي او اجرش مثل حساب صدقه تا برگردد به او.
-2 قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من اقرض مؤمنا قرضا ینظر به میسوره کان ما له فی زکوة و کان هو فی صلاة من
فرمود حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: هر که قرض دهد مؤمنی را قرضی که مهلت دهد او «2» . الملئکۀ حتّی یؤدّیه
را تا توانائی او باشد، مال او در زکات، و میباشد او در طلب رحمت ملائکه تا ادا گردیده شود.
فرمود حضرت صادق علیه «3» . -3 عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: القرض الواحد بثمانیۀ و عشرون و ان مات حسبتها من الزّکوة
السلام: قرض
__________________________________________________
1) و ( 2) و ( 3) وسایل الشیعه، جلد 13 (کتاب التجاره، ابواب الدین، باب 6)، صفحه 87 ، حدیث دوّم و سوم و چهارم. )
ص: 436
دادن یکی به بیست و هشت حسنه محسوب، و اگر بمیرد صاحبش از صدقات حساب گردد.
تتمه: بعد از نزول آیه شریفه، یهود به طعنه گفتند: مگر خدا فقیر است که از ما قرض میطلبد. حق تعالی تهدید آنها فرمود، لکن
مسلمانان به وعده الهی واثق بودند، در معامله این قرض مبادرت نمودند. اول ابو الدحداح انصاري پیش آمد، عرض کرد: یا رسول
اللّه چرا خدا قرض میطلبد؟
فرمود: میخواهد تا شما را بواسطه آن به بهشت برد. گفت: مرا دو خرمایستان است هر دو را قرض دادم به خدا و دیگر چیزي
ندارم. حضرت فرمود: یکی را به قرض ده، و دیگري را براي معیشت بگذار. عرض کرد:
من بهترین آن را که ششصد درخت خرما دارد قرض دادم. حضرت فرمود:
من ضامن شدم که خداي تعالی دو برابر آن در ریاض بهشت به تو مرحمت فرماید. عرض کرد: به شرط آنکه فرزندان من با
مادرشان با من باشند.
حضرت فرمود: آري، پس دست مبارك پیغمبر را گرفت و باغ را در راه خدا صدقه داد و ابیاتی انشاء نمود.
وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُ طُ: و خداي تعالی تنگ میگیرد و باز میستاند روزي بعضی را بر طبق حکمت، و وسعت و فراخی دهد بر
جمعی به مصلحت. حال که قبض و بسط در تحت قدرت الهی است، پس امساك از انفاق در راه او از خطوات شیطانی است. وَ إِلَیْهِ
تُرْجَعُونَ: و بسوي پاداش و جزاي خدا بازگشت خواهید نمود.
مروي است که بعد از نزول این آیه، حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: فرمود. خداي تعالی روز قیامت با بندگان خود
خطاب فرماید: بنده من از طعام تو خواستم ابا نمودي، و از تو آب طلبیدم ندادي، و جامه خواستم امتناع نمودي. بنده عرض کند: بار
خدایا این کی و چگونه بوده؟ خطاب فرماید: فلان بنده گرسنه از تو طعام خواست، و فلان برهنه از تو جامه خواست او را محروم
ساختی، پس امروز فضل خود را از تو باز دارم چنانچه از او بازگرفتی.
ص: 437
[سوره البقرة ( 2): آیه 246 ]... ص : 437
صفحه 252 از 303
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَ یْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ
الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِیلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ
( عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ( 246
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ: آیا ندیدي و ندانستی، یعنی دیدي و دانا شدي به جمعی از اشراف و رؤساي بنی اسرائیل، مِنْ بَعْدِ
مُوسی بعد از وفات موسی و تفکر نما در حال آنها. إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ:
«1» زمانی را که گفتند پیغمبرشان را که یوشع بن نون یا اشموئیل که به زبان عربی اسمعیل است به روایت حضرت باقر علیه السلام
و او را بعد از الیسع، خداوند مبعوث ساخت. گفتند به او: ابْعَثْ لَنا مَلِکاً: مبعوث نما براي ما پادشاهی را که، نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ:
مقاتله کنیم به کمک او در راه خدا با جالوت و قوم او.
علی بن ابراهیم قمی- از حضرت باقر علیه السلام روایت نموده که بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام مشغول معاصی
شدند و تغییر دادند دین را و سرکشی کردند. خدا مسلط ساخت بر ایشان جالوت را که از قبطیان بود، پس مردان را کشت و آنها را
از شهر بیرون کرد و زنان را به
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار، جلد 14 ، صفحه 442 - مجمع البیان، جزء دوّم، صفحه 350 )
ص: 438
بندگی گرفت. پس فزع نمودند به پیغمبرشان و گفتند از خدا بخواه که مبعوث فرماید براي ما پادشاهی که مقاتله کنیم در راه خدا
.«1» ( (چون نبوت و سلطنت از هم جدا بود
قالَ هَلْ عَسَ یْتُمْ: گفت آن پیغمبر بر سبیل استمزاج حرص آنها بر جهاد: آیا هیچ شاید و متوقع باشد شما را، إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ:
اگر واجب شود بر شما جهاد، أَلَّا تُقاتِلُوا: هر آینه مقاتله نمیکنید.
بنی اسرائیل بعد از شنیدن این قول از شموئیل، قالُوا وَ ما لَنا: گفتند در جواب او: غرض ما چیست و چگونه، أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ:
مقاتله نکنیم در راه خدا، وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا: و حال آنکه بتحقیق خارج نموده و مهجور ساختهاند ما را از منازل و
پسران ما، چه جالوت از ابناي ملوك، چهار صد و چهل را در بند و بعضی را تبعید نموده، بدین سبب تأکید داشتند در جهاد و
مقاتله. فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ:
پس چون واجب شد بر ایشان جهاد با دشمنان دین، تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ:
اعراض کردند و پشت نمودند و برگشتند مگر کمی از ایشان که سیصد و سیزده نفر بودند. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ: و خدا داناست به
ستمکاران که از جهاد تخلف نمودند. این کلام وعید است نسبت به معرضین از فرمان الهی.
__________________________________________________
. 1) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد اوّل، صفحه 81 )
[سوره البقرة ( 2): آیه 247 ]... ص : 438
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَ عَۀً مِنَ الْمالِ
( قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَۀً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ ( 247
ص: 439
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ: و گفت بنی اسرائیل را پیغمبر ایشان، إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً: بدرستی که خدا بتحقیق مبعوث فرمود براي
صفحه 253 از 303
شما طالوت را پادشاه فرمان روا. چون این را شنیدند در غضب شدند، قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا: گفتند از روي استبعاد در
جواب پیغمبر، از کجا سزاوار است مر طالوت را سلطنت بر ما، وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ: و حال آنکه ما سزاوارتریم به پادشاهی از
او، زیرا از سبط یهودائیم که به وراثت پادشاهی داریم و صاحب ثروت و جاه هستیم، پس به سبب وراثت و مکنت ما احق باشیم از
طالوت که از سبط بنیامین است و در آن سبط نه نبوت است و نه سلطنت. وَ لَمْ یُؤْتَ سَ عَۀً مِنَ الْمالِ: و داده نشده است فراخی و
کثرت ملک دنیا، یعنی با آنکه وراثت و پادشاهی ندارد صاحب ثروت هم نیست. و ندانستند که استحقاق ریاست و حکومت و
خلافت الهیه فرع استعداد اخلاق پسندیده و فضایل جلیله و خصایل حمیده است، و معظم امر در آن معارف الهیه است نه اموال
دنیویه، و لذا اشموئیل در رد قول آنها برآمده، قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ: گفت بدرستی که خداي تعالی مبعوث ساخته او را بر شما
به سلطنت و پادشاهی. وَ زادَهُ بَسْطَۀً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ: و زیادتی و افزونی عطا فرموده او را سعه در علم و جسم، یعنی او را عارف
نمود به وجوه علم و حکمت خصوصا در سیاست و تدبیر ممالک و عساکر و مراعات عدالت میان رعیت و همچنین از حیث جسم با
قوت و صاحب جمال بود. وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ: و خداي تعالی عطا فرماید سلطنت را که منتسب به او است هر که را خواهد از
کسانی که صلاحیت و قابلیت پادشاهی او را دارد. وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ: و خداي تعالی صاحب فضل بسیار است در اعطاي زمام اختیار
به قبضه هر که خواهد، دانا است به استحقاق کسی را که مبعوث فرماید براي امارت و خلافت و حکومت.
ص: 440
- تنبیه: چون بنی اسرائیل استبعاد نمودند پادشاهی طالوت را به جهت فقر و سقوط نسب، حق تعالی رد این مطلب نمود به دلایلی: 1
تعیین و تملک او از جانب حق تعالی باشد، و البته به تمام جهات اعلم است به مصالح شما. 2- شرط پادشاهی کثرت علم است تا به
آن متمکن شود بر معرفت سیاست، و نیز جسامت بدن تا وقر او در قلوب اعظم، و در مقاومت مکائد جنگ اقوي باشد، و این هر دو
صفت را خدا به طالوت عطا نموده.
-3 آنکه حق سبحانه مالک الملک علی الاطلاق است، پس ملک را به هر که خواهد مرحمت فرماید. 4- آنکه واسع الفضل است،
توسعه فضل بر فقیر نماید و او را غنی گرداند، داناست به کسی که لیاقت دارد منصب امارت را.
تبصره: آیه شریفه دال است بر آنکه امارت و حکومت الهیه منوط باشد به دارا بودن صفات جسمانی مانند شخصیت و کمالات
نفسانی مانند اعلمیت و اهلیت و قابلیت به حسب حکمت و مصلحت، و آن را جز علام الغیوب کسی عالم نیست پس تعیین آن از
جانب او خواهد بود، چنانچه طالوت را که به حسب جسم و بسط علم برتري داشت سلطنت و پادشاهی را مرحمت فرمود، بنابراین
کسانی که به جهت ترس مکرر فرار از جهاد و به سبب نادانی در جواب مسائل متحیر و سرگردان ماندند، چگونه اهلیت خلافت و
امارت الهیه را خواهند داشت!
[سوره البقرة ( 2): آیه 248 ]... ص : 440
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَۀَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَ کِینَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّۀٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَۀُ إِنَّ فِی
( ذلِکَ لَآیَۀً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 248
ص: 441
چون بنی اسرائیل کلام اشموئیل را شنیدند، ثانیا گفتند: ما را بر اصطفاي طالوت علامتی باید تا مطیع او شویم حق تعالی علامت را
بیان فرمود:
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ: و گفت پیغمبر ایشان، إِنَّ آیَۀَ مُلْکِهِ: بدرستی که نشانه و علامت پادشاهی طالوت، أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ: آنست که
بیاید شما را تابوت.
صفحه 254 از 303
علی بن ابراهیم قمی رضوان اللّه علیه در ذیل حدیث سابق از حضرت باقر علیه السلام فرماید: تابوتی بود که نازل فرمود خدا براي
حضرت موسی علیه السلام، و مادرش او را در آن گذارده به دریا انداخت و بنی اسرائیل به آن تبرك میجستند. نزدیک وفات،
حضرت الواح و زره خود و آنچه از آیات نبوت نزد او بود در آن گذارده نزد وصی خود یوشع علیه السلام به امانت سپرد. و در
میان ایشان بود تا آنکه استخفاف نمودند به مرتبهاي که بازیچه اطفال واقع شد. بنی اسرائیل تا مادامی که تابوت میان آنها بود به
عزت و شرافت زندگی میکردند و چون افعال ناشایسته از آنها صادر و استخفاف به تابوت نمودند، خداي تعالی آن را مرتفع
«1» . فرمود
در قضیه درخواست علامت براي طالوت نازل فرمود: فِیهِ سَ کِینَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ: در آن تابوت است سکونت و امن و اطمینان و آرامشی
است از جانب پروردگار. وَ بَقِیَّۀٌ مِمَّا تَرَكَ: و در آن تابوت است باقیمانده از آنچه گذاشتهاند آن را، آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ: آل
موسی و آل هارون. ذکر آن جهت تفخیم و تعظیم شأن حضرت موسی و هارون علیهما السلام است، و مراد نفس حضرت موسی و
هارون میباشد. یا مراد انبیاي بنی اسرائیل هستند، زیرا آنها عمّ حضرت موسی علیه السلام بودند، و آنچه از ایشان در تابوت مانده
بود: نعلین، عصا، لباس موسی علیه السلام و عمامه هارون، پاره ترنجبین که در تیه نازل شد، ریزههاي الواح. تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَۀُ:
__________________________________________________
. 1) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، صفحه 81 )
ص: 442
برمیدارند آن تابوت را ملائکه و نزد شما میآورند. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لَکُمْ: بدرستی که در رسیدن تابوت به شما هر آینه حجتی و
علامتی است شما را بر صدق گفتار پیغمبرتان در پادشاهی طالوت. إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ:
اگر هستید ایمان آورندگان به خدا و پیغمبر و قیامت.
[سوره البقرة ( 2): آیه 249 ]... ص : 442
فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَۀً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا
مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَۀَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ
( فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ غَلَبَتْ فِئَۀً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ( 249
فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ: پس چون خارج شد طالوت به فرمان اشموئیل از شهر با لشکر مهیا که به قول اشهر هشتاد هزار جوانان
شجاع، چون به میان بیابان رسیدند به دلخواهی به طالوت گفتند: از خدا بخواه تا براي ما نهري جاري گرداند. قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ
بِنَهَرٍ: گفت طالوت به اعلام اشموئیل یا به الهام ربانی، اي قوم بتحقیق خدا ممتحن و آزماینده شما است در این هواي گرم به نهري
از آب میان اردن و فلسطین تا مطیع و عاصی به آن از هم ممتاز شوند، یعنی خداوند در این امر معامله ممتحن را فرماید تا واقع در
خارج محقق و بر شما معلوم گردد، و الّا خدا به علم ازلی
ص: 443
همه را میداند و علم او قبل از امتحان و بعد از آن یکی است بدون هیچ تغییر و تبدیلی. فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی: پس هر که
بیاشامد از آن، پس نیست از پیروان و تابعان من و خارج است از طریقه من، وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی: و کسی که نچشد از آن، پس
بدرستی که او از تابعان و پیروان من، یعنی تابع من کسی است که هیچ از آن آب نچشد. این مبالغه است در احتراز از خوردن. إِلَّا
مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَۀً بِیَدِهِ: مگر آنکه به دست بردارد یک کف آب به دست خود.
چون حق تعالی به قدرت کامله خود نهر آب ظاهر گردانید و لشگر در آن هواي گرم با عطش زیاد به آن نهر رسیدند، فَشَرِبُوا مِنْهُ
صفحه 255 از 303
إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ:
پس بیاشامیدند و خوردند از آن نهر زیاده از یک کف که با دهن تناول و افراط کردند در شرب مگر کمی از ایشان که سیصد و
سیزده نفر بودند به غرفه اکتفا نمودند و بقیه که زیاده از غرفه خوردند لبهاي آنها سیاه و تشنگی به اندازهاي غلبه کرد که بیشتر
خوردند تشنهتر شده، بر کنار نهر مانده از لشگر بازماندند و شرف فتح و نصرت نیافتند. و عدّه معهود با صحت و قوت تمام با
طالوت از آب عبور نمودند.
بیان: یکی از اهل معرفت در ضمن این قصه مثلی براي دنیا و اهل آن بیان نموده بر این وجه که: قوم طالوت به منزله سالکان هستند
که متوجه مقاتله لشکر جالوت نفس و هوي شدند، و آن نهر به منزله مال و متاع دنیاي فانی است هر که در آن به حرص تمام
خوض نماید و زیاده از ضرورت و معاش اخذ کند به علت استسقاي حرص گرفتار شده هر چند بیشتر بدست آورد رغبتش به جمع
آن زیادتر شده اطمینان نیابد، هر آینه چنین کسی بر لب نهر دنیا مانده از نصرت با لشگر هوي و ظفر بر او محروم و بیبهره است. و
هرکه از نهر دنیا به کف آبی قناعت کند، یعنی در خوردن و آشامیدن و مسکن به مقدار ضرورت صرف نماید، حق سبحانه او را به
قرب مؤید و در حقیقت او را مستغنی سازد.
فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ: پس زمانی که عبور نمود از آن
ص: 444
نهر طالوت و آن کسانی که ایمان آورده بودند به او و تصدیق او را نموده بودند، قالُوا لا طاقَۀَ لَنَا الْیَوْمَ: گفتند با یکدیگر نیست ما را
طاقت حرب امروز، بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ: با جالوت و لشگریان او. بنا بقولی چهار هزار که عبور کردند چون چشم آنها به لشگر جالوت
افتاد، به جهت قوت و بسیاري آنها ترسان شده گفتند: ما توانائی جنگ با او را نداریم. قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ: گفتند
آنانکه یقین داشتند که ایشان را ملاقات کنندهاند جزا و پاداش الهی را و متوقع بودند که بعد از شهادت به بهشت و نعیم ابدي
خواهند رسید، و ایشان سیصد و سیزده نفر از لشگر طالوت بودند و بیقین و خلوص اعتقاد گفتند: کَمْ مِنْ فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ: چه بسیار از گروه
کمی از مؤمنان حقیقی، غَلَبَتْ فِئَۀً کَثِیرَةً: غالب شدند بر گروه بسیاري از اهل کفر و عدوان، بِإِذْنِ اللَّهِ: به عون و نصرت مددکاري و
استعانت خداوند منان. وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ: و خداي تعالی با صبر کنندگان است به تأیید و توفیق تقویت.
خلاصه مخالفان به جهت ترس و بد دلی از مقاتله، امتناع و برطرف نهر ماندند. طالوت با آن عده براي محاربه صف کشیدند. به
قول اکثر مفسران لشگر جالوت هشتصد هزار سوار جرّار نیزهدار بودند، و جالوت عظیم الجثه و شدید السواد و اسلحه او هزار رطل
آهن بود، بر فیلی سوار و تاجی بر سر و در پیشانیش یاقوتی که نورش ساطع و لشگر نزد او صف کشیده مهیا شدند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 250 ]... ص : 444
( وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ ( 250
وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ: و زمانی که مؤمنان صادق الایمان
ص: 445
ظاهر و آشکارا شدند، صف مقاتله با جالوت و لشگرش را آراستند، ملتجی به خداوند سبحان و امداد طلبیدند در ثبات قدم در
معرکه جهاد و طلب یاري نمودند متفق الکلمه: قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً: گفتند پروردگارا فرو ریز بر دلهاي ما بردباري و شکیبائی
تا تحمل مشقات و صدمات حرب را نمائیم. وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا: و ثابت بدار قدمهاي ما را در میدان جنگ به توفیق و تأئید و تقویت از
جانب خود. وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ: و نصرت فرما ما را بر قوم کافران که اقرار بوحدانیت تو ننمودند.
تبصره: در این کلام ترتیب بلیغی است، زیرا اول سؤال نمودند از عطاي صبر که ملاك امر و معظم آنست، و بعد طلب ثبات قدم در
صفحه 256 از 303
مشقات حرب که مسبب از آن، و آنگاه نصرت خواستند بر دشمنان که مترتب است بر صبر و ثبات در میدان حرب و حق تعالی به
سبب خلوص نیت و صدق، دعاي ایشان را مستجاب و صبر و ثبات و نصرت هر سه را مرحمت فرمود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 251 ]... ص : 445
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَ ۀَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَ دَتِ
( الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ ( 251
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ: پس منهزم ساختند و درهم شکستند کافران را به اعانت و توفیق خدا، وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ: و کشت داود بن ایشا
جالوت را به سنگ فلاخن که بر خود او زده شکسته و مغزش متلاشی، لشگرش منهزم شدند.
ص: 446
قتل جالوت: علی بن ابراهیم رضوان الله علیه از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که قبل از جنگ حق تعالی وحی فرمود به
شموئیل که قتل جالوت به دست مرد شبانی است که زره حضرت موسی علیه السّلام به قامت او باشد، و ایشا نام ده پسر داشت که
کوچکترین آنها داود علیه السّلام بود. چون طالوت مهیاي جنگ شد، شخصی را فرستاد. نزد ایشا که پسرهاي خود را حاضر کن، نه
نفر آنها آمدند و زره به قامت آنها نبود.
پرسید دیگر داري؟ گفت کودکی است رمه میچراند. او را طلبید. داود، فلاخن را برداشته روانه شد. در راه سه سنگ افتاده به
قدرت الهی بنطق آمده گفتند: ما را بردار که فوائد بسیار به تو خواهد رسید. آنها را برداشته به مجلس حاضر شد، مردي بود شجاع
چون مقابل جالوت شد، جالوت او را حقیر شمرده به سخریه و استهزاء «1» . و قوي هیکل، چون زره را پوشید به قامت او درآمد
گفت: تو به جنگ من آمدهاي سلاح تو کو؟ گفت: این فلاخن. جالوت گفت: سنگ را به سگ نیاندازند. داود گفت: تو از سگ
کمتري، الساعۀ گوشت تو را طعمه وحوش سازم. یک سنگ بیرون آورده در فلاخن نهاد، گفت: بنام خداي ابراهیم علیه السلام
دومی بنام خداي اسحق علیه السلام و سومی بنام خداي یعقوب علیه السلام. فلاخن را گرد سر خود گردانیده بیانداخت، حق تعالی
هر سه را یکی نموده باد را امر فرمود تا آن را به میان خود جالوت وارد و از سر و گلو و شکم او گذشته از دبرش خارج شد، داود
جسد او را کشیده نزد طالوت آورده مؤمنین به او خوشحال شدند بعد از هفت سال از هلاك جالوت، تمام سلطنت بر داود مسلم
شد چنانچه فرماید:
وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَ ۀَ: و عطا فرمود خداي تعالی داود علیه السلام پادشاهی و حکمت، یعنی نبوت یا نور: وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ: و
تعلیم فرمود او را از آنچه خواست و آن عملی است که پیغمبران را لازم
__________________________________________________
. 1) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد اوّل صفحه 82 )
ص: 447
- است. مفسرین را در این علم اقوالی است: 1- مراد علم دین است. 2
علم زرگري بود بدون اعانت آتش. 3- نرم شدن آهن به دست او و زره ساختن بود که هر سه روز زرهاي ساختی و آن را به قیمت
ثمین فروختی و از آن مال زیادي بدست آوردي و زندگانی از آن نمودي. 4- علم الحان و اصوات حسنه بود. در خبر است که
چون زبور خواندي وحوش و طیور و درندگان بر درب صومعه او جمع شدي، و مرغان بالاي سرش بالها درهم گسترده، واله حسن
صوت او شدي بر وجهی که اگر کسی خواستی آنها را گرفتی آب رونده و باد وزنده ساکت شدي.
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ: و اگر نبودي بازداشتن مردمان را، بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ: بعضی را به بعض دیگر، یعنی اگر خداي تعالی دفع کفار و
صفحه 257 از 303
مشرکان ننمودي به سبب جهاد مسلمانان و مجاهدان و شر و فساد آنان را از مسلمین بازنداشتی، و همچنین اگر دفع ننمودي خداي
سبحان بلا و عذاب عاصین را به طاعت مطیعان، لَفَسَ دَتِ الْأَرْضُ: هر آینه فاسد و تباه و ویران شدي به ظلمت کفر و غلبه کفار بر
مسلمانان و افساد آنان. وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ: و لکن خداي تعالی صاحب فضل و کرم و رحمت است بر عالمیان در دنیا
و آخرت.
تبصره: از آیه شریفه دو مطلب استفاده شود:
مطلب اول: محقق است که افعال تولیدیه اثر وضعی دارد، چنانچه مشاهده گردد به ریختن آب، آثار تري ظاهر، و انداختن آتش
آثار سوزندگی هویدا شود، از اینجا معلوم و ثابت آید که کلیه افعال صادره انسانی اثر دارد. بنابراین ایمان و طاعت، آثار خیر و
برکت و وسعت دارد و همچنین کفر و فسق و فجور، منشاء شر و فساد و نحوست و نکبت دارد. و خداي تعالی اگر دفع نفرماید
نحوست و نکبت فساق و فجار را به طاعت و عبادت اخیار و ابرار، هر آینه شآمت افعال شنیعه عصات زمین را فاسد گرداند و
احادیث بسیار در این قسمت وارد شده: از جمله حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در تفسیر این آیه فرموده: یدافع اللّه بالبرّ عن
الفاجر یعنی دفع
ص: 448
«1» . فرماید و باز دارد حق تعالی به جهت میمنت و برکت مرد نیکوکار عذاب را از فاجر تبه روزگار
و نیز در کتاب کافی از حضرت صادق علیه السلام مروي است: قال:
انّ اللّه لیدفع بمن یصلّی من شیعتنا عمّن لا یصلّی من شیعتنا و لو اجمعوا علی ترك ال ّ ص لوة لهلکوا و انّ اللّه لیدفع بمن یزکّی من
شیعتنا عمّن لا یزکّی من شیعتنا و لو اجمعوا علی ترك الزّکاة لهلکوا و انّ اللّه لیدفع بمن یحجّ من شیعتنا عمّن لا یحجّ من شیعتنا و لو
اجمعوا علی ترك الحجّ لهلکوا و هو قول اللّه عزّ و جلّ و لو لا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکنّ اللّه ذو فضل
«2» . علی العالمین فو اللّه ما نزلت الّا فیکم و لا عنی بها غیرکم
فرمود: بدرستی که خداي تعالی هر آینه دفع فرماید به برکت کسی که نماز گزارد از شیعیان ما عذاب را از آنانکه زکات ندهند، و
اگر جمع شوند بر ترك زکات هر آینه هلاك شوند به عذاب استیصال و بدرستی که خدا دفع فرماید به برکت زکات دهندگان
شیعیان، عذاب را از آنانکه نماز نخوانند، و اگر همه مجتمع شوند بر ترك نماز هر آینه هلاك شوند و بدرستی که حق تعالی دفع
فرماید به برکت آنانکه حج بجا آورند از شیعیان ما، عذاب را از آنانکه ترك کنند حج را، و اگر جمع شوند بر ترك حج هلاك
گردند او است فرمایش خداوند عز و جل، اگر دفع نفرماید خدا عذاب مردمان را بعضی به سبب بعضی، هر آینه فاسد گردد زمین،
و لکن خدا صاحب فضل است بر عالمیان. پس قسم به خدا نازل نشده مگر در شما و قصد نشده به آن مگر شما.
مطلب دوم: پس از ثبوت آنکه اعمال منشاء آثار است از خیر و شر و طاعت و معصیت، بنابراین ثابت آید که وجود اخیار و ابرار
باعث برکت و رحمت باشند، و بالعکس فساق فجار نیز موجب سلب برکت و رحمت
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 357 )
2) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، جلد 2 صفحه 451 حدیث اوّل. )
ص: 449
خواهد بود. و در این قسمت نیز احادیث بسیار وارد است. از حضرت باقر علیه السّلام مروي است که فرمود: لا یصیب قریۀ عذاب و
نمیرسد شهري عذاب و حال آنکه در آن شهر هفت نفر مؤمن باشند. «1» : فیها سبعۀ من المؤمنین
[سوره البقرة ( 2): آیه 252 ]... ص : 449
صفحه 258 از 303
( تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ( 252
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ: این بیانات مذکوره از ورود و با و مردن هزار نفر فرارکنندگان و تملیک طالوت و اتیان تابوت و انهزام جبابره و قتل
جالوت که متضمن معجزات واضحات و آیات بینات سبحانی است، نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ: میخوانیم ما آن را بر تو به توسط جبرئیل
به راستی و درستی و مطابق واقع که مورخین و اهل کتاب در آن شکی ندارند و میدانند که حق است و معتقدند. وَ إِنَّکَ لَمِنَ
الْمُرْسَلِینَ: و بدرستی که تو اي پیغمبر هر آینه از رسولان هستی به همه خلقان تا آیات ما را به تمام آنها رسانی که هیچ فردي را بر
ما حجت نباشد و ما را بر همه حجت باشد.
__________________________________________________
1) مدرك پیشین، صفحه 247 ، حدیث دوّم. )
[سوره البقرة ( 2): آیه 253 ]... ص : 449
تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ
لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ
( لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ ( 253
ص: 450
تِلْکَ الرُّسُلُ: آن جماعت پیغمبران که قصص ایشان مذکور شد، فَضَّلْنا بَعْ َ ض هُمْ عَلی بَعْضٍ: برتري دادیم بعضی را بر بعض دیگر به
مزیت اختصاص فضایل، اگرچه در نبوت مساوي یکدیگرند. مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ: بعضی از ایشان کسانیند که تکلم فرمود خداي
تعالی با آنها به خلق کلام مانند حضرت موسی علیه السّلام در کوه طور، و حضرت پیغمبر ما در شب معراج. وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ:
و بلند فرمودیم رتبه بعضی را به درجات بلند.
- مفسرین را چند قول است: 1- مراد انبیاي اولو العزم هستند. 2
حضرت ابراهیم علیه السّلام است. 3- به اتفاق اکثر حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلم است که مخصوص شد به دعوت عامه
و نبوت خاصه و حجج متکاثره و معجزات ظاهره و آیات بینه و فضائل علمیه و ملکات فاضله و نعم ما قیل:
« لکلّ نبیّ فی الانام فضیلۀ و جملتها مجموعۀ فی محمّد فاق النّبیّین فی خلق و فی خلق و لم یدانوا به فی علم و لا کرم »
وَ آتَیْنا عِیسَ ی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ: و عطا فرمودیم حضرت عیسی پسر مریم علیه السلام را معجزههاي روشن و هویدا مثل خوب نمودن
مرض خوره و پیسی و زنده نمودن مردگان.
تخصیص ذکر آنحضرت به جهت افراط نصاري بود در غلو نسبت به او و تفریط یهود در تحقیر او. وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ: و مؤید
ساختیم او را به روح القدس که جبرئیل باشد، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ: اختلاف و اقتتال ننمودي
ص: 451
آنان که بعد از انبیاي عظام بودند، مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ: و اگر خدا خواستی هدایت مردم را به اجبار و اکراه، مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ
مِنْ بَعْدِهِمْ: بعد از آمدن ایشان را نشانههاي روشن بر نبوت پیغمبر، یعنی اگر مشیت و اراده خداي تعالی به جبر و قهر بودي، منع
اختلاف و اقتتال ایشان نمودي و اگر چنین کردي، اختیار مرتفع و تکلیف ساقط شدي، و این منافی حکمت و مصلحت است، پس
ایشان را مختار گردانید. وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا: و لکن اختلاف کردند، فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ: پس بعضی ایشان کسی است که به حسن اختیار
ایمان آورده و بر دین اسلام ثابت و مستقیم بماند و ملازمت شریعت پیغمبر را نمود به علم و عمل. وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ: و بعضی ایشان
صفحه 259 از 303
کسی است که به سوء اختیار کافر شد و از دین حق اعراض نمود. این تعریض است به یهود و نصاري که بعد از حضرت عیسی علیه
السلام گمراه شدند از دین حق، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا: و اگر خواستی خداي تعالی، ایشان را ملجاء و مضطر ساختی به ایمان و
اختلاف ننمودي.
نکته: مخالفت را به لفظ اقتتال فرموده ذکر مسبب و اراده سبب است، زیرا وقوع قتال به سبب اختلاف میباشد، و تکرار آن به جهت
تأکید است بر آنکه خداوند ایمان را از بندگان به اختیار خواسته نه به اجبار و اکراه، یعنی بندگان در قبول ایمان مختارند، زیرا جبر
در ایمان نقض غرض و منافی یا تکلیف خواهد بود.
وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ: و لکن خداي تعالی بجا آورد آنچه را خواهد و اراده کند از مقتضیات حکمت که آن ارسال رسل و انزال
کتب و ارائه طریق و ارشاد و هدایت و ایمان، تا مبین شود کفر از ایمان و حق از باطل و ممیز گردند کافر از مؤمن و محق از مبطل،
و ترتب ثواب و عقاب بالاستحقاق باشد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 254 ]... ص : 451
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّۀٌ وَ لا شَفاعَۀٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ( 254
ص: 452
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اي کسانی که ایمان آوردید به خدا و رسول و قیامت، أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ: انفاق کنید به مستحقان از آنچه
روزي ساختیم شما را، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ: پیش از آنکه بیاید روزي که از هول و هیبت آن روز، لا بَیْعٌ فِیهِ: خرید و فروشی نباشد
تا کسی کسی را حمایت کند و نه شفاعت شافعی که شفاعت کند در وقت ورود عذاب.
مراد از انفاق حقوقات واجبه است مانند زکات و خمس و مظالم و کفارات و اداي دین و غیره. و از راه لطف حق تعالی تذکر
فرماید تدارك آن را پیش از آنکه بیاید روزي که چارهاي نخواهد بود، زیرا خرید و فروش نیست تا مال تحصیل کنید فدیه دهید و
عذاب را به آن بازخرید، وَ لا خُلَّۀٌ وَ لا شَ فاعَۀٌ: و نه دوستی که شما را نجات دهد و نه شافعی که شما را شفاعت کند در آنچه به
ذمه شما باشد از حقوق خالق و خلق. وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ: و کافران ایشانند ستمکاران و ظلم کنندگان که منع کنند حق الهی را
از مستحق.
تبصره: آیه شریفه و لا شفاعۀ علی الغموم نیست، زیرا اجماع امت بر آنست که حق تعالی اذن شفاعت فرماید روز قیامت به انبیاء و
اولیاء و صلحاء براي مؤمنین عاصین و نسبت به حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلم اذن شفاعت در دنیا مرحمت شده و لذا
«1» . فرمود: ادّ خرت شفاعتی لاهل الکبائر من امّتی
تنبیه: آیه وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ را دلالاتی است: 1- مراد به کافران تارکان حقوقات واجبه هستند از زکات و خمس و غیر آن که
ظلم بر خود نموده و مستحق عذاب شدهاند، یا وضع مال در غیر موضع و بر غیر وجه
__________________________________________________
1) مدرك این حدیث، ذیل آیه 48 گذشت. )
ص: 453
شرعی صرف کرده، پس وضع (کافرون) در محل (تارکون) به جهت تغلیظ تهدید است. 2- آنکه ترك زکات با انکار موجب کفر
است، زیرا ضروري دین باشد. 3- آنکه ترك زکات و حقوقات واجبه از صفت کفار میباشد به جهت فرمایش الهی: وَیْلٌ
- لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ. 4
ذم کافر به ظلم با آنکه کفر اعظم از ظلم است، به جهت دلالت است بر آنکه کافر ظلم به نفس خود نموده به سبب خلود در عذاب
صفحه 260 از 303
جهنم، پس ظالم به نفس خود باشد. 5- چون حق تعالی نفی بیع و شفاعت و خلت را نمود در روز جزا و فرمود کفار در آن روز
محروم از این امورند، در عقب آن فرمود که صدور ظلم از کافران باشد نه آنکه من بر آنها ظلم نموده باشم، زیرا آنها به سبب کفر
خود مستحق حرمان شدهاند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 255 ]... ص : 453
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُ ذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ
أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
(255)
چون حق تعالی بیان ذکر امم و اختلاف ایشان با پیغمبران در توحید و غیر آن فرمود، در عقب آن ذکر توحید که بناي اسلام بر آن
است میفرماید:
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: خداي قادر به اصول نعم که مستجمع تمام صفات کمالیه و منزه از کلیه نقایص و سزاوار پرستش و ستایش است،
هیچ
ص: 454
خدائی نیست در وجود مگر ذات یگانه او که استحقاق عبادت او را ثابت است.
برهان: معرفت خالق جل شأنه فطري است و احتیاج به برهان ندارد که هرگاه نفس انسانی خود را از همه علایق و شواغل خالی کند
و دست از اعذار بردارد و قدري تأمل نماید، هر آینه دریابد که او را خالق و صانعی است، زیرا هیچ چیز به خودي خود موجود
نشود. بنابراین آسمان با عظمت، و زمین با بسطت، و عناصر اربعه و موالید ثلاثه، چگونه بدون صانع وجود یابد پس البته آنها را
خالقی خواهد بود، بلکه فطرت جبلی حیوانات نیز دلالت دارد.
شیخ بحرانی نقل نموده که در زمان قحط و قطع باران، مکرر شده که حیوانات در صحرا سر بسوي آسمان و استغاثه به درگاه الهی
نموده از جهت طلب باران، چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که در زمان حضرت سلیمان علیه السّلام قحطی شد،
حضرت با جمعی به استسقا رفتند.
دیدند مورچهاي بر سر سنگی یکی از قوائم خود را بلند و عرض کند: خدایا ما مخلوقی هستیم از مخلوقات تو و بینیاز نیستیم از
روزي تو، ما را به گناه بنی آدم هلاك مفرما. حضرت سلیمان علیه السّلام فرمود: برگردید بتحقیق سیراب شدید به دعاي غیر
«1» . خودتان
برهان- توحید سبحانی- براهین یگانگی ذات الهی بسیار است از جمله:
-1 هر گاه واجب الوجود دو باشد، باید معنی وجوب وجود در میان مشترك باشد، و چون دوئیت لازمه دارد امتیاز را، باید در هر
یک از ایشان چیزي باشد که در دیگري نباشد تا دوئیت حاصل شود، پس هر یک از این دو واجب مرکب خواهد بود از دو چیز:
یکی وجوب وجود که مشترك است میان ایشان، و دیگر آن چیزي که به آن از یکدیگر ممتاز و جدا
__________________________________________________
1) بحار الانوار، جلد 14 ، صفحه 94 ، حدیث سوم. )
ص: 455
میشوند، و واجب الوجود نمیتواند مرکب باشد، زیرا ترکیب نقص و هر دو ناقص و قابلیت نخواهند داشت.
-2 فرمایش حضرت امیر المؤمنین علیه السلام که اگر غیر از خدا، خداي دیگر میبود میبایست او هم پیغمبري و کتابی بفرستد و
صفحه 261 از 303
از خود خبري بدهد و حال آنکه هیچ پیغمبر نفرستاده، زیرا صد و بیست و چهار هزار پیغمبر که آمدهاند همه از یک خدا خبر
دادهاند و از دیگري خبري ندادهاند.
الْحَیُّ الْقَیُّومُ: آن خدائی که زنده است به حیات ابدي سرمدي، پاینده بر سبیل دوام و بقاي در ذات و صفات. یا قائم به تدبیر و حفظ
مخلوقات و اصلاح آنان. لا تَأْخُذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ: فرانگیرد ذات او را مقدمه خواب که نعاس باشد و نه خواب که مبطل حواس ظاهره
است و آن حالتی است که عارض حیوان میشود از استرخاي اعصاب دماغ به جهت رطوبات ابخره متصاعده به حیثیتی که حواس
ظاهره معطل ماند. نزد بعضی (سنۀ) غفلت است و نزد برخی کسالت باشد.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ: براي او است خاصه آنچه در آسمانهاست از مخلوقات علویه و آنچه در زمین است از کائنات
سفلیه. این تقریر قیومیت ذات حق و احتجاج است بر تفرد در الوهیت او، زیرا مالک الملوك و تمام مکونات خاصه او میباشد،
خواه آنکه او را مالکی به حسب ظاهر باشد یا نه، زیرا همه ملک و مالک و غیر آن از ماسوي در قبضه قدرت ذو الجلالند. مَنْ ذَا
الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ: کیست که شفاعت کند از انبیاء و ملائکه و غیر ایشان در محضر الهی گناهکاري را، إِلَّا بِإِذْنِهِ:
مگر به اذن او سبحانه که اجازه شفاعت مرحمت فرماید. این بیان کبریائی شأن الهی است و دلالت کند بر آنکه هیچکس نیست
اذن حضرت محمّد « إِلَّا بِإِذْنِهِ » بتواند شافع کسی باشد مگر به فرمان او. در تأویلات النجمیه- از علماي عامه منقول است که مراد
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
تنبیه: بعضی محققین گفتهاند: حق تعالی به این آیه قلوب بندگان را به
ص: 456
جانب خود متوجه ساخته آجلا و عاجلا، گویا فرموده اگر راغب دنیائی، آن در قبضه اقتدار و ملک خاصه من است، پس از من
بخواه نه از غیر، و اگر امید کرامت آخرت داري به شفاعت شافعی، آن هم به فرمان من باشد، پس در دنیا و آخرت محتاج به من
خواهی بود. بنابراین ستایش و پرستش چنین منعم قادري لازم و واجب و عبادت غیر ذات یگانه سبحانی باطل خواهد بود.
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ: میداند آنچه در پیش اهل آسمانها و زمینها است از امور این دنیا، وَ ما خَلْفَهُمْ: و آنچه در پس آنها خواهد بود
از امور آخرت. مفسرین را در این آیه وجوهی است: 1- میداند آنچه نزد آنها است از خلق عالم صغیر و آنچه در عقب ایشان
- است از عالم کبیر. 2
میداند آنچه میکنند از خیر و شر و طاعت و معصیت و آنچه خواهند کرد.
-3 میداند آنچه ادراك کنند و آنچه مدرك نیستند. 4- میداند آنچه احساس آن کنند و آنچه از آن غافلند. 5- علی بن ابراهیم
«1» . قمی رضوان اللّه علیه از حضرت رضا علیه السلام روایت نموده که عالم است به آنچه هست و آنچه هنوز بوجود نیامده
وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یْءٍ مِنْ عِلْمِهِ: و احاطه نکنند و فرا نرسند مخلوقات به چیزي از معلومات سبحانی و درنیابند آن را، إِلَّا بِما شاءَ: مگر
به معنی معلوم و آیه دال است بر تفرد او سبحانه به علم ذاتی بر وجه اتم که دلالت « علم » . به آنچه او خواهد که به آن عالم شوند
دارد بر وحدانیت الهی در توحید. ابن بابویه از حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش فرمود:
براي خداي تعالی علم خاص و علم عام است، اما علم خاص علمی است مطلع نساخته بر آن ملائکه مقربین و انبیاي مرسلین را. و اما
علم عام علمی است که اطلاع فرموده بر آن ملائکه مقربین و انبیاي مرسلین را و بتحقیق رسیده است آن به ما از رسول خدا صلّی
«2» . اللّه علیه و آله و سلّم
__________________________________________________
. 1) تفسیر علی بن ابراهیم، جلد اوّل، صفحه 84 )
. 2) توحید صدوق، صفحه 138 (باب 10 )، حدیث 14 )
صفحه 262 از 303
ص: 457
وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: فراگرفته است کرسی او آسمانها و زمینها را.
مفسرین را در این آیه وجوهی است:
«1» . -1 در تبیان- شیخ طوسی رضوان الله علیه از حضرت باقر و صادق علیهما السلام روایت شده مراد به کرسی، علم الهی است
-2 ابن عباس گفته کرسی مجاز است از علم مأخوذ از کرسی که عالم بر آن مینشیند براي افاده علوم، و لذا دفتر علم را کراسه و
علماء را کرسی خوانند، و معنی آیه آنکه علم الهی محیط است به همه آسمانها و زمینها و جمع کائنات بحیثیتی که مقدار ذرهاي از
آن بر ذات یگانه الهی مخفی نیست.
-3 صاحب انوار گفته: این تصویر عظمت الهی و تمثیل بزرگواري او میباشد چه به حسب حقیقت او را کرسی نیست.
-4 نزد جمعی مراد عظمت سلطنت و قدرت پادشاهی او باشد مأخوذ از کرسی پادشاه که به جهت فرمانروائی و استیلاء بر همه
عالمیان است، پس معنی آنکه سلطنت سبحانی به همه مکونات احاطه دارد.
-5 تفسیر برهان- اصبغ بن نباته از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت نموده که جمیع آسمانها و زمینها و آنچه در آنها است
از انواع مخلوقات، داخل در جوف کرسی و چهار ملک موکلند به فرمان خدا آن را برداشتهاند:
ملک اول- به صورت آدمیان و گرامیترین صورتی است نزد خدا و تضرع نماید به خدا و طلب شفاعت و روزي نماید براي
آدمیان، ملک دوم- به صورت گاو سید چهارپایان دعا و تضرع نماید به خدا و طلب شفاعت و روزي کند براي چهارپایان.
ملک سوم- به صورت کرکس سید مرغان دعا و تضرع و طلب شفاعت
__________________________________________________
. 1) تبیان، جلد دوم، حدیث 309 )
ص: 458
و روزي نماید براي پرندگان.
ملک چهارم- به صورت شیر سیّد سباع دعا و تضرع و طلب شفاعت و روزي نماید براي درندگان.
و در جمیع این صورتها هیچ صورتی نیکوتر از صورت گاو نبود در نهایت سفیدي، چون جمعی از بنی اسرائیل گوساله را
پرستیدند، آن ملک به صورت گاو سر خود را بزیر انداخت به جهت شرمندگی از خداي تعالی که ابناي جنس او را معبود خود
«1» . ساختند و دائم آن ملک ترسان و لرزان است از آنکه مبادا عذاب الهی به شآمت گوساله پرستان بر او وارد شود
وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما: و در رنج نیفکند و گران نیاید ذات سبحانی را نگهداشتن آسمان و زمین، وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ: و اوست متعالی از
امثال و انداد و اشباه و اضداد و از طواري نقص و حدوث، و صاحب عظمت و بزرگواري است که ماسواي او به پیشگاه کبریائی
الهی در نهایت حقارت و عجز باشند، یا برتر است از حد اوهام و بزرگتر از اندیشه افهام.
تنبیه: آیه شریفه مشتمل است بر امهات مسائل:
-1 اللّه دلیل است بر کمال ذات و صفات حق تعالی، یعنی ذاتی که مستجمع تمام صفات کمالیه و منزه از کلیه نقایص و قابل
ستایش و پرستش میباشد. و از اینجا معلوم شود که صفات الهی عین ذات است و الا لازم آید که ذات فی حد ذاته ناقص و به غیر
مستکمل باشد.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: دلیل است بر بطلان قول همه مشرکان از ثنویه و نصاري و یهود و مجوس که معبود دیگري قائلند به غیر اللّه.
الْحَیُّ: دلیل است بر بطلان قول بت پرستان، زیرا جمادي را پرستش کنند که حیات ندارد.
الْقَیُّومُ: دال است بر بطلان قول فلاسفه طبیعیها که گویند اشیاء به طبیعت خود موجود شوند. حق تعالی فرمود: قیام وجودیه اشیاء
صفحه 263 از 303
مربوط به
__________________________________________________
[...] . 1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 241 )
ص: 459
ذات من باشد.
لا تَأْخُذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ: مبطل قول یهود است که گفتند خداوند شش روز عالم را خلق و روز شنبه استراحت نمود. و نیز دلیل است بر
آنکه ذات الهی محل حوادث نیست.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ: دلیل است بر بطلان قول مفوضه و دال است بر آنکه ملکیت و مالکیت آنچه در آسمان و زمین
است خاصه ذات یگانه سبحانی است.
مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ: دال است بر بطلان کسانی که نفی شفاعت نمودهاند، و اثبات شفاعت به فرمان الهی.
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ: دال است بر آنکه حق تعالی عالم است به علم ازلی به تمام امورات گذشته و آینده و کلی و جزئی.
وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ: دلیل است بر بطلان قول کاهنان و منجمان که خود را عالم به مغیبات دانند.
إِلَّا بِما شاءَ: دلالت دارد به اعطاء علم انبیاء و اولیاء به اراده سبحانی.
وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: دلیل است بر بطلان قول فلاسفه که عالم را زمین و افلاك دانند و عرش و کرسی و لوح و قلم را
قائل نیستند.
وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما: دلیل است بر آنکه نگهداري آسمان و زمین و مخلوقات بر ذات سبحانی مشقتی نخواهد بود.
وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ: دال است بر آنکه ذات الهی متعالی است از جسم و صورت و عرض و جوهر و مثل مانند، بلکه او است مجسم
الاجسام و مصور الصور و خالق اعراض و جواهر و یکتا و فرد است در ذات و صفات.
[سوره البقرة ( 2): آیه 256 ]... ص : 459
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ
( عَلِیمٌ ( 256
ص: 460
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ: نیست هیچ اکراهی در قبول دین اسلام، یعنی اکراه نباید کرد هیچکس را به اسلام آوردن زیرا اکراه عبارت
است از الزام نمودن غیر را به فعلی که مایل نباشد، و آن نقض غرض الهی و منافات با تکلیف، و موجب لغویت ثواب و عقاب
است. بنابراین در اسلام و ایمان اجبار و الزامی نخواهد بود بلکه دائره اختیار میباشد، و لذا در بیان تعلیل عدم اکراه میفرماید: قَدْ
تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ: بتحقیق روشن و مبین شد و ظاهر گردید راه راست و هدایت از انحراف و ضلالت، یعنی کفر از ایمان و حق از
باطل و سعادت از شقاوت ممیز و مبین شد به سبب ارسال رسل و انزال کتب و کثرت آیات داله عقلا و سمعا و معجزات باهره ثابت
گشته که ایمان رشدي است موصل به سعادت ابدیه و کفر گمراهی است مؤدي به شقاوت سرمدیه و شخص عاقل بصیر پس از
اذعان و تصدیق به این مطلب البته مبادرت خواهد کرد به ایمان به جهت فوز به سعادت و نجات.
بنابراین دیگر محتاج به اکراه نخواهد بود.
تبصره: مفسرین وجوه دیگر در آیه شریفه ذکر نمودهاند:
-1 نگوئید به کسی که داخل شو در دین اسلام بعد از حرب که مسلمان شده به اکراه، زیرا هر گاه از بعد حرب به طیب نفس و
صفحه 264 از 303
رضا مسلمان شد صحیح است اسلام او، پس مکره نباشد.
-2 مراد آنکه نیست در دین اکراهی و اجباري از جانب خداي تعالی و لکن بنده مخیر است در آن، زیرا دین حقیقی عبارت است
از تصدیق قلبی به معتقدات حقه، و آن از افعال قلوب است هر گاه بجا آورد و معتقد گردد به جهت الزام قلبی که ناشی از رضاي
قلبی باشد. و اما آنچه اکراه شود بر آن از اظهار شهادتین، پس نیست دین حقیقی چنانچه کسی که اکراه شود بر گفتن کلمه کفر،
نبوده باشد کافر.
-3 آنکه این آیه منسوخ است به آیه سیف.
ص: 461
-4 کفاري که به سبب شمشیر مسلمان شوند باز هم مجبور و مقهور به ایمان نباشند، چه بسا ممکن است در ظاهر از ترس ایمان
آورد لکن باطنا و قلبا تصدیق نداشته باشد. و خداي تعالی قلوب را مقهور به ایمان نفرماید، اینست معنی اختیار، و لذا فرماید در آیه
.« إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً » دیگر
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ: پس هر که کافر گردد به شیطان و اصنام و اوثان و ساحران و کاهنان و آنچه غیر خداي تعالی است از معبود
باطل، وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ: و ایمان آورد به خدا و تصدیق یگانگی او و رسالت رسولان او و اقرار نماید به آنچه پیغمبر از جانب خداي
تعالی آورده. فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی پس به تحقیق تمسک جسته و چنگ زده به دسته محکم دین الهی که، لَا انْفِصامَ لَها:
هیچ جدائی و انقطاعی براي آن نیست. وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: و خداي تعالی شنواست اقوال شما را، دانا است به ضمائر شما.
تبصره: آیه شریفه را اشاراتی است:
-1 در قسمت ایمان اول باید شخص تخلیه کند قلب خود را از معبودان باطل، آنگاه تحلیه نماید آن را به تصدیق معبود به حق
چنانچه کلمه توحید مشعر است به آن و تا مرحله اولی بکلی منخلع نگردد، مرتبه دوم به منصه ظهور نیابد.
-2 مراد از طاغوت آنچه پرستش به غیر خدا شدهاند هوي و نفس و مال و جاه و غیر آن، لذا فرمود پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم: بئس العبد عبد له هوي یضلّه او نفس یزلّه: بد بندهاي است بندهاي که براي او هواي باشد که گمراه کند او را یا نفسی که
بلغزش اندازد او را. و نیز فرمود: الهواء عند اللّه ابغض من جمیع الالهۀ: بدترین معبودین که در زمین میپرستند نزد خدا، هواهاي
نفسانی است. و نیز فرمود: تعس عبد الدّرهم و تعس عبد الزّوجۀ و الاولاد: هلاك شد بنده زن و اولاد، پس بالضروره باید از علایق
بشریه منخلع و من جمیع الوجوه متوجه قرب الهی
ص: 462
گردیده تا سرّ تمسک به عروة الوثقی هویدا شود.
-3 استعاره در کلام تشبیه معقول به محسوس یعنی چنانچه کسی که به دستاویز محکمی چنگ زند جدائی ندارد، همچنین کسی
که چنگ زند از روي حقیقت و ثبات به دستاویز محکم الهی که ایمان و تصدیق بتوحید باشد، هر آینه انقطاعی براي او نخواهد
بود و در وادي گمراهی نیفتد.
-4 تأویل آیه- تفسیر برهان: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله من احبّ ان یتمسّک بالعروة الوثقی الّتی لا انفصام لها فلیستمسک
.«1» بولایۀ اخی و وصیّی علیّ بن أبی طالب فانّه لا یهلک من احبّه و تولّاه و لا ینجو من ابغضه و عاداه
فرمود حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: هر که دوست دارد اینکه تمسک یابد به دستاویزي که جدائی نیست براي
آن، پس تمسک یابد به ولایت برادر من و وصی من علی بن أبی طالب علیه السّلام. پس بتحقیق هلاك نگردد کسی که دوست
دارد او را و ولایت او را داشته باشد، و نجات نیابد هر که دشمن دارد او را و عداوت کند او را.
«2» . و نیز فرمود: الائمّۀ من ولد الحسین من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصی اللّه هم العروة الوثقی و هم الوسیلۀ الی اللّه
صفحه 265 از 303
یعنی ائمه از اولاد حضرت حسین علیه السّلام هر که اطاعت کند ایشان را، پس بتحقیق اطاعت نموده خدا را، هر که نافرمانی کند
ایشان را بتحقیق نافرمانی نموده خدا را. ایشانند عروة الوثقی و ایشانند وسیله بسوي خدا.
__________________________________________________
1) غایۀ المرام، صفحه 244 ، باب 39 ، حدیث اوّل. )
2) غایۀ المرام، صفحه 244 ، باب 39 ، حدیث پنجم. )
[سوره البقرة ( 2): آیه 257 ]... ص : 462
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ
( أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 257
ص: 463
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا: خداي تعالی دوست و ناصر و معین کسانی است که ایمان آوردهاند به یگانگی او تصدیق کرده به جمیع اوامر
و نواهی او. و مصلح امور دینی و دنیوي و متولی ایشان است در هدایت به صراط مستقیم که موصل است به بهشت و نعیم. یُخْرِجُهُمْ
مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ: بیرون میآورد ایشان را به هدایت و توفیق خود به سبب ایمانشان از تاریکیهاي کفر و ضلالت و اتباع هوي
و قبول وساوس مؤدیه به کفر، به نور ایمان و طاعت که هدایت مضیئه موصله است به سعادت.
در خصال- ابن بابویه از حضرت صادق از آباء گرام خود علیهم السلام از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام قال: المؤمن یتقلّب فی
فرمود: مؤمن میغلطد در پنج نور: «1» . خمسۀ من نور مدخلۀ نور و مخرجه نور و علمه نور و کلامه نور و منظره یوم القیمۀ الی النّور
درآمدنش نور است، بیرون شدنش نور است، دانش او نور است، کلام او نور است، منظر او روز قیامت به نور است. این آثار اشعه
نور ایمان است.
تنبیه: مراد به اخراج الهی مؤمنان را از ظلمات کفر و ضلالت به نور ایمان و هدایت، ارشاد او است ایشان را به نصب ادله و ازاحه
علت و الطاف داعیه به ایمان از ارسال رسل و انزال کتب و غیر آن از آیات هادیه است به توحید سبحانی، زیرا بالضروره میدانیم
که اگر این امور نبودي، از کفر خارج نشدي به ایمان. و چون موجبات ارشاد و هدایت از جانب خدا باشد، لذا اسناد اخراج به ذات
اقدس واقع شده. و نزد بعضی مراد اخراج از ظلمات بیرون آوردن حق تعالی است ایشان را از شک به یقین یا از ظلمات نفس به نور
قلب، یا از صفات بشریه به اخلاق ربانیه.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا: و آن کسانی که حق را پوشانیدند و با ظهور آیات
__________________________________________________
. 1) خصال، صفحه 277 ، حدیث 20 )
ص: 464
بینات موحد نشدند، أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ: خارج میکنند و دعوت نمایند این طواغیت و ضالین
کفار را از ایمان فطري الهی بسوي کفر و انکار و عناد، یا خارج کنند از اقرار به انکار، یا از نور یقین به ظلمات شکوك و شبهات.
نکته: طاغوت معنی لغوي آن طغیان کننده و از حد گذرنده است. و در اصطلاح اطلاق شود به هر رئیس ضلالتی و بر هر چه غیر از
خدا عبادت شود. و در حدیث وارد شده: من رفع رایۀ ضلالۀ فصاحبها طاغوت:
هر که بلند کند علم ضلالتی را پس صاحب آن طاغوت است.
أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ: آن کافران با طواغیت خود ملازمان آتش جهنم هستند، هُمْ فِیها خالِدُونَ: ایشان در آتش و عذاب مخلد و
صفحه 266 از 303
باقی هستند که خروج از آن متصور نیست. این وعید و تحذیر است از کفر و اتباع رؤساي ضلالت و غوایت.
تبصره: تفسیر برهان- ابی بصیر از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده فرمود: کلّ رایۀ ترفع قبل القائم فصاحبها طاغوت یعبد
هر علم دعوت که بلند شود قبل از قیام قائم آل محمد عجل اللّه فرجه، پس صاحب آن علم طاغوت :«1» من دون اللّه عزّ و جلّ
است، عبادت کند غیر خداي عز و جل را.
حضرت باقر علیه السّلام در آیه شریفه فرماید: و الّذین کفروا بولایۀ علیّ بن أبی طالب اولیائهم الطّاغوت نزلت فی اعدائه و من
تبعهم اخرجوا النّاس من النّور و النّور ولایۀ علیّ فصاروا الی ظلمۀ ولایۀ اعدائه. یعنی: و آنانکه کافر شدند به ولایت علی بن ابی
طالب علیه السّلام، اولیاي آنها طاغوت هستند. نازل شد در حق دشمنان آن حضرت و تابعین آنها، خارج کنند مردم را از نور. و
نور، ولایت علی علیه السّلام است، پس گردیدند بسوي ظلمت که ولایت دشمنان آن
__________________________________________________
. 1) روضه کافی، صفحه 295 ، حدیث 452 )
ص: 465
حضرت است.
تتمه: فضل آیۀ الکرسی:
-1 ابن بابویه رضوان اللّه علیه از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده فرمود: هر که قرائت کند آیۀ الکرسی را یک مرتبه،
بازگرداند خدا از او هزار مکروه از مکروهات دنیا و هزار مکروه از مکروهات آخرت آسانترین مکروه دنیا فقر، و آسانترین مکروه
«1» . آخرت عذاب قبر است
-2 فرمود حضرت صادق علیه السّلام: هر که قرائت کند آیۀ الکرسی را وقت خواب، نترسد فلج را، ان شاء اللّه. و هر که قرائت کند
.«2» در عقب هر نماز واجب، ضرر نرساند او را صاحب سمی
-3 حضرت رضا علیه السّلام از آباي گرام خود از حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: هر گاه بخواهد یکی از شما
حاجت خود را، پس طلب نماید آن را صبح پنجشنبه و بخواند وقت بیرون آمدن از منزل آیات آخر سوره آل عمران و آیۀ الکرسی
«3» . و انا انزلنا و ام الکتاب (حمد) پس بدرستی که در اینها حوائج دنیا و آخرت میباشد
__________________________________________________
1) بحار الانوار، جلد 92 ، باب 30 ، صفحه 262 ، حدیث اوّل. )
. 2) ثواب الاعمال، صفحه 131 )

3) بحار الانوار، جلد 92 ، صفحه 263 ، حدیث 4 )